زندگی یعنی مسیری رو به آب
زندگی یعنی نه بیداری نه خواب
زندگی یعنی سرای امتحان
زندگی یعنی در ان عاشق بمان
زندگی یعنی کمی و کاستی
زندگی یعنی دروغ و راستی
زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا
زندگی یعنی ستم ، جور و جفا
زندگی یعنی سفر ، راهی دراز
زندگی یعنی جهانی رمز دار
زندگی یعنی مهی در پشت ابر
زندگی یعنی بلا و درد و صبر
زندگی یعنی دو روزی میهمان
زندگی یعنی فریب میزبان ...
Happy Valentine
یکی از روشهایی که میتوان توسط آن حتی در طول سال یکبار محبت را آنطور که شایسته است در طبق اخلاص گذاشت و مقابل روی معشوق گرفت ، سنت « روز والنتاین » است که به حرمت شهادت « والنتاین قدیس » شهید عشق ، آنروز را «روز عشق» نامیدهاند ...
هفت رنگ
برای دریافت ??? تومان در قسمت کد معرف کد زیر را تایب کنید .
lfkh307_lfkh
به امید آنروز که دیگه هیچ دل شکسته ای غمگین و بیصدا سکوت نکنه
به امید آنروزی که هیچکسی نباشه که به خاطر محبت و علاقه خودشو ملامت کنه
به امید آنروزی که رشته محبت با بی وفاییها نازک و نازکتر و بلاخره گسسته نشه
به امید آنروز که عشق معنای واقعی داشته باشه
به امید آنروز که همه ما به خاطر بسپاریم که شکل گرفتن یک عشق بارها و بارها آسانتر از حفظ
اونه !! اون رو به آسونی از دست ندیم و گسسته شدن اون رو راحت نپذیریم و برای حفظ اون واقعا تلاش کنیم
و به امید آنروز که هیچ مدعی عاشق بودن ؛ در امتحان عشق نمره مردودی از معشوق نگیره ؛
به امید آنروز که
هرگز دستی رو نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری
هرگز نگو برای همیشه وقتی می دونی جدا میشی
هرگز نگو دوسش داری وقتی که بهش اهمیت نمیدی
هرگز درباره احساست حرف نزن وقتی که واقعاً وجود نداره
هرگز به چشماش نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری
هرگز بهش سلام نکن وقتی می دونی خداحافظی در پیشه
هرگز به کسی نگو تنها اونه وقتی تو ذهنت به دیگری فکر می کنی
هرگز قلبی رو قفل نکن وقتی کلیدش رو نداری
هرگز به این آسونی ها از دستش نده
شاید هیچ وقت کسی رو پیدا نکنی که اینقدر دوست داشته باشه
سلام به دوستان خوبم :
قسمتهایی از سختان اشو را برای شما انتخاب کرده ام امیدوارم مورد استقاده شما قرارگیرد
پیام من خیلی ساده است در زندگی کردن حد و مرزی برای خود قائل نباشید.با تمامیت وجود،شور و شوق و عشق و نهایت احساس زندگی کنید،چرا که غیر از زندگی خدایی وجود ندارد.
نیچه می گوید خدا مرده است.این حرف اشتباه است برای اینکه خدایی که آنها می گویند هرگز وجود نداشته که حالا بخواهد بمیرد.زندگی هست، خدا همان زندگی است
همیشه بوده و خواهد بود این یعنی خدا.
باز هم تکرار می کنم،بگذارید زندگی ذره ذر? وجود شما را فرا بگیرد و از آن آکنده شود.
تأکید بعصی از مذاهب بر انکار زندگی و ترک دنیا بوده است،در حالی که من می گویم با شور و شوق زندگی کنید.انها زندگی را نفی می کنند ولی من آنرا تصدیق می کنم.آنها می گفتند که زندگی چیزی است غیر واقعی و واهی،و تتصویری انتزاعی از خداوند که انعکاسی از ذهنیت خاص خودشان بود به انسان ارائه می دادند و به پرستش این انعکاس ذهنی می پرداختند و میلیونها نفر هم از آنها پیروی می کردند.ولی این کار غیر عاقلانه و دور از عقل سلیم است.آنها چیزی را که وجود داشت در ازای موجودی انتزاعی که زایید? ذهنشان بود فدا می کردند.آنها در حقیقت خدا را به صورت یک لغت می پرستیدند و آنرا واقعی می پنداشتند.
زندگی واقعیت است،آنرا در ضربان قلب و در تپش نبض احساس می کنی.این واقعیت همه جا هست،در گلها ،در رودخانه ها ،در ستاره ها.ولی آنها می گویند که اینها همه اش توهم است.برای آنها واقعیات زندگی و رویا از یک جنس هستند.آنگاه خدایی برای خود خلق می کنند ،البته هر کس خدای منطبق با تصویر ذهنی خویش.برای همین است که هزاران جور خدا و رب النوع به وجود آمده است.خداهایی با چهار سر،هزار دست و غیره.این دیگر به ذوق و سلیقه و قو? تخیل سازندگان آنها بستگی دارد،انگار که مشغول بازی هستند.سپس به مسموم کردن ذهن دیگران مشغول می شوند و به ترویج این مظاهر دروغین می پردازند.
من می گویم که تنها حقیقت موجود همان زندگی است و زندگی همان خداست چرا که همیشه و همه جا بوده است و خواهد بود.بنابراین بگذار که زندگی با هم? تنوع اشکال ابعاد و رنگها تو را فرا بگیرد.اگر از عهد? این کار ساده بر بیایی....ساده،برای اینکه تنها کاری که باید انجام دهی این است که خودت را در جریان زندگی رها کنی.لازم نیست خودت را در رودخانه به جلو هل دهی،بگذار که رودخانه خودش تو را به اقیانوس هدایت کند.رودخانه مسیر خودش را می شناسد.تو باید آسده خیال و به دور از هر گونه تنش باشی.ماده و روح را از یکدیگر جدا نکن.هستی یکی است،ماده و روح تنها دو روی سکه هستی هستند.آرام و آسوده باش و با جریان رودخانه به پیش برو.
در زندگی مانند یک قمارباز اهل ریسک باش،نه همچون یک تاجر حسابگر.آنوقت است که خدا و هستی را بهتر خواهی شناخت.قمارباز ریسک می کند،حسابگری نمی کند و هم? مالمیک خود را شرط می بندد.هیجان و دلهر? قمارباز را تجسم کنید وقتی که همه چیز را شرط بسته و انتظار می کشد و از خود می پرسد که حالا چه اتفاقی خواهد افتاد؟در این لحظه پنجرهای می تواند گشوده شود.این لحظه،لحظه دگرگونی جوهر و ذات انسان و رسیدن وی به شناخت است.
شراب هستی را بنوش و از زندگی سرمست و شوریده باش.هشیاری را به کنار بگذار.انسان هوشیار مرده است.شراب زندگی را بنوش،شرابی که آکنده از شعر ،شعر و عطر است.در آن صورت بهار در اختیار توست و هر گاه اراده کنی همراه با خورشید و باد و باران نزد تو می آید و وجودت را از درون دربر می گیرد.
به خاطر همین پیام است که این به اصطلاح سالکان معنوی علیه من هستند،زیرا تصور می کنند که من خدا را انکار می کنم.من خدا را انکار نمی کنم،بلکه به او بعدی واقعی می بخشم،او را زنده می کنم،او را زنده می کنم،او را به تو نزدیکتر می کنم،حتی از قلبت نزدیکتر.خدا هسته وجود توست.او از تو جدا نیست،دور نیست،در آسمان نیست،بلکه همین جاست.من می خواهم آن تصور را که خداوند جایی دیگر در زمانی دیگر است نابود کنم.خداوند اکنون و همین جاست.غیر از اینجا مکانی و غیر از اکنون زمانی وجود ندارد.
خــــــدا کنه که حسرت ِ خوشی به قلبت بمونه
یه بی وفـــا مثل ِ خودت ریشه هاتو بخـُشکونه
یکی باشه که هر نفس آتیش به جـونت بـِـزنه
بهت خیانت بـُکنه زخم زبونت بزنه
کاشکی اونم بدونه که خوبی بهت نیومده
این همه خوبی آخـرش چی به سر من اومده
پشته سرت هر جا بری نفرین ِ من براهته
به اون چشه دربـِدرت به اون دل ِ سیاهته
همین قدم که خواستمت از سرتم زیادیه
فکر نکنی تو قلب ِ من یه لحظه از تو یادیه
خیال نکن به یادتم بدون که مـُردی تو دلم
خودت می دونی جای عشق نفرت و کاشتی تو دلم
واسه همیشه از دلم دیگه می زارمت کنار
تموم بی وفای هات از تو بمون یادگار
حالا که میری به نظرم پشت ِ سرت رو هم ببین
ببین که تنها نمیشم تنها تو باختی نازنین
الهی هرکی که رسـیــد پا روی قلبت بزاره
هر چی که با من می کنی یه روز به روزت بیاره
آهای رفیق نیمه راه ای تو که تنهای میری
فقط یه نفرین می کنم تو اوج غربت بمیری
فراموشم نکنید چون از فراموش شدن بیمناکم
همیشه دل تان آبی ، روح تان سبز ، و عشق تان سرخ ِ آتشین باشد
اونیکه اونقدر تنهاست که تنهایی از روش خجالت می کشه
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
یـادتــه تــو اوج پایـیـز ، آخریـن لحظه ی دیــــدار خب مواظب خودت باش، دو سه بار،دوباره تکرار
یـــادتــه بــه مـاجــرامون چقــدر نـگا می کـردیـم تـــا یــــکی دلش بیــــاد و بــگه خب ،خدانــگهدار
تـــو خداحافظی کــردی ،دل من یه کم تکون خورد بـــعدش اسمتـــو نــوشتـــم رو ساقــه ی سپـــیدار
بــارون گـریــه کـه بــارید از تو ابر غصه هامون هــر دومـــون سر گــزاشتـیم روی آجــرای دیـوار
یـه بار دیگه می پرسم راس راسی باید جدا شیم؟ یــادتــه اشک تــو افتــاد روی سیــم گرم گیتـــــار؟
مــنم انــگار مثل اشــکت از چشــات افتـــاده بودم یـه جوری دلت می لـرزید پس دیـگه نکردم اصرار
خیـلی اونــجا مونده بودیم همــه مـا رو دیده بودن بـدجوری نــگا می کردن مردم کـوچـــــه و بـــازار
نـگــاتـو گرفــتی از من گـــفتی خب کـــاری نداری من شـــکستم ولی گــــفتم بـــرو بـــه امـــــید دیدار
دو سـه تــا فردا گذشت و من دیـگــه تـو رو ندیدم شـــنـیدم ولـــی رســیدی بــه یــکی شــبیه دلـــــدار
دل مـن دوبـــاره لــرزید مــــث اون لـــحظه ی آخر خـاطرت،هر چی کـه گفتى،شد رو رویـــای من آوار
حالا موندم از خدامون چی بخوام،خوشیت یا غصت همــه گفتن عکــس اونو دیــگه از رو طاغچه بــردار
امـــا من میـــگم خدایـــا،من کـــه کلی غصـــــه دارم غمای اونـــم بـــگیر و بــــاز بـــه این دیوونـــه بسپار
این روزا عشق آدما مثل عروسک بازیه
آخر قصه ها همش حرف خداحافظیه
دیگه کسی تو کوچه ها شعرو غزل نمی خونه
نگاه هیچکی تا ابد به قاب در نمی مونه
این روزا رسم آدما رفتن و برنگشتنه
ساده ترین کار همه از همدیگه گذشتنه
این روزا کار عاشقا گریه و چشم به راهیه
جرم و گناه همشون گناه بی گناهیه
این روزا عشق و عاطفه فقط مال تو قصه هاست
تو این هجوم بی کسی پروانه بودن اشتباست...
سلام دوستان امیدوارم وبلاگ خوبی را برای شما آماده و ارائه کنم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ